پسرم در برابر خودم

قرمز ای رنگ زیبا ئ جاودانه ای که وقتی دل تنگم به دادم میرسی بازگشت مرا مکتوب کن

خانوم کو چو لو از بس نیومدم چت تو هم رفتی ولی اشکال نداره بهتره آ قا مهدی خوشحال با شه تا همه اهل عالم من لجبازم این پسرم لجباز تر و لی
هر وقت میخوام از ته دل بزنمش یاد کودکی خودم میافتم میبینم از من نه تنها بدتر بلکه بهتره قابل توجه خانوم کوچولو یه بار با خواهر بزرگم دعوام شد
حسابی بعد مامانم من گرفت جلوش به اون گفت زود از خواهرت عذر خواهی کن و لی اون زیر بار نرفت منم یه گردنبند کشی رو که به گردنش بود رو کشیدم تا ترق بخوره تو صورتش و سپس اون دو تا دنبال من کردند یه بار دیگه خواهر کوچیکم که ۵ سال ازم کوچیکتره رو وقتی ۳ سالش بود سرش رو کو بیدم به گوشه دیوار اونم شروع به نعره زدن کرد وقتی مامانم اومد با معصومیت گفتم خودش خورد حالا دیدی من بد ترم امسال برای اولین بار به کیش رفتم جای بدی نبود ولی همه غش نککنن بخوان برن همچین خبری هم نبود ولی از پللژ هر چی بگم کم گفتم شنا توی دریا مبارزه با موجها همه لذت بخش بود فعلا بای

نظرات 2 + ارسال نظر
لیمویی شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:37 ب.ظ http://pacific.blogsky.com

من امروز نا گیرا شدم....!
خانوم کوچولو...خواهرت...پسرت..مامانت...!

محمد دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:26 ق.ظ

سلام س جان
به هیچ وجه پر حرفی نکرده بودید . مسائل من به شکلی بود که نمیشد برای شما مطرح کنم . و اصولا اگردر مورد مشکلاتم صحبت کنم ٬ تشدید میشه . به همین دلیل معمولا صحبت نمیکنم . اینطوری خیلی راحت تر باهاش کنار میام . زیاد مشکل مهمی هم نبود . من خودم واسه خودم بزرگش کرده بودم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد