برگشتم

 

سلام من رفتم تهران  چشم بچه نشون دکتر دادم کمی گردش کردم برگشتم اینم شاهدش که چرا آپ نبودم خوبین خوشین سلامتین از همه اونایی که آمدن ممنونم رفتم عصر اسکان یه رست بیف خوردم با سالاد بعدشم قهوه و کیک شکلاتی نمیدونم چرا از گشنگی داشتم میمردم توی پایتخت انگاری یک جاروی برقی گذاشتن توی جیبتون پولها مثل برق تموم میشه ولی خوش میگذره .

این نقاشی رو دوستم روی چینی انجام داده اگه خودش اینترنت میومد خوشحال میشد ببینتش ایشالله بیاد

یه روز هم مهمان دوستم بودیم که باز هم خوش گذشت واااااااااااای که اگه من به مکه برم چقدر عکس اینجا میزارم از در و دیوار مکه عصری دو جا دعوتم که نمیشه برم با این ۲ تا بچه یکیش یه عروسیه یکیش هم یه مهمونی عادی الان این دومی آتیش پاره رفته توی دستشویی تمام دستمال رول رو کشیده بیرون همه جا رو  هم با مستراح شور مزین کرده

دیگه چی بگم ؟؟؟؟ چیزی یادم نمیاد . فعلا بای