برده است که؟ یاری . چه؟ دل . از دست که؟ من خود دادیش دل؟ نی چه شد ؟ بربود . چون ؟ با مکر و فن کارش چه باشد ؟ دلبری. دل از کسی برده؟ بلی از چند کس؟ از یک جهان . از چه قبیل از مرد و زن جان میستاند چشم او ؟ آری . چه گه ؟ گاه نگاه دل میکشاند زلف او؟ آری . چگونه ؟ چون رسن تندی کند؟ آری . کجا ؟ هر جا که باشد عاشقی شور افکند ؟ آری . چه گه ؟ هر گه که میگوید سخن شیرین بود لعلش؟ بلی. بوسی تو او را ؟ کی توان در حسرتش چون میکنی؟ جان میکنم چون کوهکن در دل چه داری؟ عقده ها . از چه ؟ از آن زلف سیه هرگز گشاید عقده ات ؟ آری چو بگشاید دهن خواهی کشی او را به بر ؟ آری چسان؟ همچون قبا از شوق آن چون میکنی؟ پاره کنم . چه؟ پیرهن فرصت تویی؟ آری منم . زاهل کجا ؟ شیرازیم سودا چه داری ؟ عاشقی . سودت چه؟ رنجست و مهن فرصت الدوله |