هیچی

دیگه قرمز نمینویسم برا بعضیها سخته بخونن چه جالب . برا من هیچ مشکلی نداره . امشب مهمونی بودم بس که تو مهمونیها خراب کاری کردم آمخته شدم ( عادت کردم )

مستی بهانه کردم و چندان گریستم   تا کس نداند آنکه گرفتار کیستم

یه شرح شکایت نوشتم بعد پاکش کردم بی خیال شکایت ما کی هستیم که بخوایم حرفی بزنیم اونایی که این کار کردن خودشون بهتر میدونن چیکار کردن ما دیگه دخالت نمیکنیم . باشه این دل ما بود که شکست رفیق ولی فدای سرت دل چیه جونم بگیر باکیت نباشه . البته یه روز میگمت  ولی هنوز روزش نیست .

خدا حافظ  برای تو چه آسون بود

ولی قلب من از این واژه لرزون بود

فکر کنم بزرگ شدم البته هنوز نه خیلی بزرگ ولی بزرگتر از قبل شدم جدی تر هم شدم دیگه الحمد الله عقیده مردم اونقدر مهم نیست برام که هر کی ناراضی بود ازم له بشم بمیرم برم زیر زمین . ایشالله محبتم هم بیشتر بشه خوبه و انصاف داشته باشم .

فعلا بای دیگه خوابم میاد