آپ

سلام اینم از این
گذشت آن زمانی که آنسان گذشت
دوست میدارم تو را هموطن

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون که بیایی

وقتی یکی براتون حرفاشو میزنه ولی شما کاری براش ازتون بر نمیاد چیکار میکنین ؟
من امروز این حال شدم رفتم پیش یه دوست که به حرفاش گوش بدم همین ..
و الان فکر میکنم از من ناقص کاری براش بر نمیاد منم یکی مثل اون بگذریم 

 دیگه دل با کسی نیست دیگه فریاد رسی نیست
آسمون ابری شده ولی خار و خسی نیست

دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره

کوچه ها تاریکن دکونا بستن خونه ها
خاموشن طاقا شکستن از صدا افتاده
تار و کمونچه مرده میبرن کوچه به کوچه

نظرات 5 + ارسال نظر
مریم سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 03:52 ب.ظ http://aftabetaban.iryahoo.com

سلام . به روز هستم . سری هم به من بزن . خوشحال می شوم .

ستاره سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 03:53 ب.ظ http://www.3tarebaroon.blogsky.com

جالب بود....

ندا سه‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 10:11 ب.ظ http://miiadgah.blogsky.com

سرو ناز عزیز سلام
از اینکه به من سر زدی ممنونم.
امیدوارم به زودی یه سفر شمال بری!
خدانگهدار

نازنین چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:41 ق.ظ http://nanaz.blogsky.com

چشم غصه نمیخوریم که پیر نشیم!

قاصدک پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 01:31 ق.ظ http://636.blogsky.com

آره می فهمم چی می گی برای منم اینطوری پیش اومده!.................شاد باشی بای.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد