سلام به همه که آ مدید دیدید و فتح کردید و نظر دادید و شرمنده کردید مرسی من خوبم ولی با وجو د نصایح مشفق و دوستانه شما دلم صاف نشده هنوز البته  در تکاپو هستم که فراموش کنم ولی هنوز موفق نشدم ایشالله که بشه بگذریم امروز دیر بیدار شدم هنوز دلم هم نمیخواد هیچ کاری بکنم همه رفتن نمایشگاه آ ثار خانه گی خرید ولی من نه چرا نمیدونم حوصله ندارم باید با همه سلام کنم دروغکی بخندم بعدشم همه پولهام تموم بشه بی خی با با
بازم بیایین همه خوشحال میشم منم میام و از زندگی بهتر و امید با هم صحبت میکنیم باشه ؟ فعلا بای

بازگشت گودزیلا


هیچ وقت شده که احساس شادی از بیخ دل نکنین ها ولی بخواهین ادای شادها رو در
بیارین بعدشم فک کنین خل شدین من الان اینجوریم الکی میخندم که گریم نگیره
از کامنتها احساس دلگرمی کردم مرسی مینا جان خوب بگذریم امروز عصر رفتم مهمونی
نه چندان جالبی که همش چند تا خانم راجع به رژیم صحبت میکردند
مجبور شدم دماغم بگیرم بپرم تو موضوع اگه نه میباس اخم یه کناری بشینم احتمالا مینا راست میگه دیگه هیچ چی مثل قبلا نمیشه ولی شاید تجربم بیشتر بشه
شما از ترتیب جملات من میفهمید که چقدر ثبات فکری نا متعادلی دارم راستش خودمم همین فکر میکنم بگذریم اینجا هوا سردی ولی حال میده آدم بره راه بره تو خیابونها ها
توی سرما اگه قبلا بود میگفتم با اون ولی نه تنهایی بیشتر حال میده یا با دوستت یا هر کس غیر از اون چون یاد بی وفایی بد جنسی و بی محلیهایش می افتی که الان خودش از همه اون کارها پشیمونه ولی دیگه دیر شده اون موقع که برای محبتش برای یه کلمه حرف با هاش خو دم رو به اب و آ تیش میزدم میباست درست نگاهم کنه طرفش رو بشناسه الان با حال شرمنده که اگر شرمنده نبود معلوم نیست چه دماغش رو برام بالا میگرفت من نیستم اون موقع که به من گفت تو نباید با فلانی حرف میزدی باید حواسش رو جمع میکرد و من رو با خود آشغال بی خاصیتش مقایسه نمیکرد حالا بیا پا چه خواری کن کیه که بهت محل بده فقط یه شرط داره اونم تغییر ۱۸۰ درجه خودته که محاله چون خیلی از خود را ضی هستش

آی چقدر فحش دادم ها

دلم میخواد بنویسم

سلام
نوشتنم میاد ولی چی خدا بدونه مرسی از همه که امدین و نظرهای سازنده دادین نگاه کنین من یه وبلاگ داشتم
 قبلا
الان آدرسش میزارم فقط خواهشا به ارشیو ش سر بزنید ببینید من چه آ دم با حالی بودم بی خیال شاد نمیگم اینا باید همیشه بمونه و همیشه ادم بچه باشه ولی آ خه خیلی جالبم والا اینم آدرسش ولی حتما همه جاش برین ها میخوام برام نظر بدین البته خرج خط زیاد میشه باشه اونایی که مجانی هستن برن بگذریم دلم میخواد برم سفر کجا ؟ خدا بدونه امروز خواهر نازنینم میگفت که همیشه طرف خوب افراد رو ببین طرف بد که همه مون داریم ولی با دیدن خوبیها زندگی راحت تر میشه چقدر این موجود مهربانه خدا بدونه من عمرا نمیشم مثل اون ولی کاش بشم ها از این اعصاب کشیده آسوده میشم دلم برای مینا آلبالو تنگ شده اساسی جالبه ها دو نفر دوست رفیق همسایه که ممکنه حتی به هم برسن بگن سلام اون یکی در جواب فقط بگه هوم ولی تا که چند وقت نبینیم هم دیگه رو اون وقت میفهمیم که وای چقدر هم دیگه رو دوست داریم ها دوست داشتن لذت بخشه و شیرین ولی بدون عقل و دلیل غیر از خودخواهی بی معنی میشه و دست و پا گیر ااااااااااااااااااااااااااااااه چقدر مزخرف میگم خودمم باورمه ها من دیگه میخوام برم بخوابم کاری ندارین همه تون خداحافظ تا فردا  


با صدای بی صدا
مثل یه کوه بلند
مثل یه خواب کوتاه
یه زن بود یه زن
من بودم هی هی هی هی
یه زن بیچاره شدم نه فکر کنین غرور م رو از دست دادم نه
هنوز روی پاها مم چون من به این زودیها جاخالی نمیدم ولی این و بدونین
دیگه عشق و فکرو زندگیم و به پای هیچ کس نمیریزم هیچ وقت هیچ موقع
دیگه گول نمیخورم البته ممکنه ظاهرا به نظر بیاد که دوستش دارم ولی کور خونده
چند بار آ دم میتونه از بلندی آرزوها به زمین بخوره و باز بگه نه من باید عاشق زیست کنم اگه نه میمیرم اینجورام نیست من میتوانم زیست کنم و میکنم
وحالا میبینین که قویتر از همیشه بلند میشم حتی اگه قلبم ریش ریش شده باشه
میدونین چجوریه بی عشق آ دم حساسیتش کمتر میشه میتونه راحت راحت ادامه بده بدون اینکه هر لحظه مجبور باشه مراقب قلب لغزان شیشه ایش باشه که مبادا
از دست طرف بخوره زمین دفعه دیگه راجع به طرف مینویسم شایدم الان بنویسم
هان این بهتره اقلا خالی میشم خوب از کجا شروع کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟/؟؟؟؟
خوب الان میگم اون چه جور آدمیه مهربان فداکار و سرگرم کننده خوب این ظاهر ماجراست البته
در باطن امممممممم بسیار شکاک بسیار بد دل بسیار خود پسند بدون هیچ قیدی برای خودش مطمئن از خویش عاشق خویش دلش میخواد تو همیشه باشی ولی ساکت و بی توقع خوب برای امروز بسه بای

هایده

آه ای خدا کمک کن
من بی صدا نمونم
این بغض لعنتی گلوی من و ول نمیکنه با این حال تهوع شدید هنوز هیچ چی نشده وزن کم کردم سر ۲ روز
گوشه های لبم هم مثل مفروشوی مامان بزرگ کشیده شده به هم تنم شوق رفتن لبم شوق خندیدن دلم شوق تپیدن رو از دست داده خدایا یک قوه ای بده که این مرحله رو بگذرونم هر دفعه هم میگم این بد ترین بیچارگی و تا میام از اون در بیام باز یه بدبختی دیگه میاد سرم فکر کنم که دارم امتحان سختی میشم خدا کنه در این بین دیوونه نشم باقیش با کرام الکاتبین
چند روز پیش یکی میگفت من استعداد دیوونه شدن دارم بهش گفتم چرا همچین حرفی میزنی گفت آ خه صفری به من غلبه داره من حرفش رو باور نکردم ولی الان میکنم باشه فعلا بای

غم


کی بود گفت همه غمگینن راست گفت من که از غم دارم میترکم کاوه جان گفتی شاد باش فعلا دوره من نیست که شاد باشم تا میام جای خود بگیرم یه بلای دیگه سرم میاد بدتر از قبلی البته تو خواب ببینین که اینجا بنویسمش احتمالا با خودم به گور میبرمش دیروز یه پست نوشتم راجع به اینکه احساس میکنم یه پنجره پر از ندانسته ها برام باز شده و من خوشحالم که زنده ام و میتونم همه ندانسته هام رو کشف کنم ولی اون دیروز بود که پست چاپ نشد امروز آرزوم بود که مرده بودم و این و نمیدیدم بازم نمیگم چی بود آرش جان ۳ شب هست که خواب ندارم ۶ ساعت خواب سبک و تمام روز بدو بدو الان یک مسکن ۲ تا کلردیاز و یک لیوان ختمی میل کردم ولی با چشمهای بسته به غمهام فکر میکردم به این که چقدر ابلهم ابله درسته خوب بگذریم دیگه کاری ندارم برید برام دعا کنید